۱۴۰۳ دی ۲, یکشنبه

انگیزه های نصب ایمپلنت ناخواسته و تهاجمی و اعمال شکنجه روحی توسط ایمپلنت

  گذاشتن هدفون ایمپلنتی درون گوش تارگت یا قربانی (به جسم خارجی متصل شده و کاشته شده درون یا بیرون بدن ، ایمپلنت می گویند. مردم خیال می کنند ایملنت فقط نوعی دندان مصنوعی است درحالیکه ایمپلنت به طور کلی فقط دندان مصنوعی نیست و در هر جای بدن نصب میشود)

چهار باند با همکاری همدیگر در گوش تارگتها و قربانی ها  میکروفون/هدفون از اندازه بزرگ تا ذره بینی، کار می گذارند و برای اهداف مختلف و شکنجه، کم و بیش و دایمی، صدا و صحبت برای تارگت پخش می کنند.

نوع ریز این هدفون/میکروفون ها رنگ بدن یا شبیه مو یا رنگ موم گوش است و زیر موم گوش پنهان میشود.

این جنایتکاران شکنجه و آزار خود را بگونه ای طراحی کردند که تارگت یا قربانی به دیوانه و روانی بودن متهم شود و نتواند خود را نجات دهد. (از قدیم بیماری های سایکوز و اسکیزوفرنی علائمش این اعلام شده که بیمارعقیده دارد تحت توطئه جاسوساناست و به او وسایل جاسوسی نصب شده. مافیاو سازمان های جاسوسی به فکر افتاده اند به روشی عمل کنند که با مراجعه بیمار به دکتر گوش دکترهایی که ملا لغتی و کلیشه ای عمل میکنند حرف او را باور نکنند و او را به روانپزشک پاس دهند)

دکترهای گوش یا خیال می کنند مراجعه کننده دچار بیماری اعصاب سایکوز نظیر اسکیزوفرنی است یا چون این ابزار شکنجه روحی و ابزار جاسوسی در برخی مدلها شبیه مو است و در برخی مدلها ریز و همرنگ پوست است و زیر موم مخفی میشود پس دکترها آن را تشخیص نمیدهند و  نمی بینند وهمچنین پلیس و واجا یا سپاه پزشک را تهدید یا تطمیع می کنند که ایمپلنت مذکور را درنیاورد. معمولا پلیس یا مافیا با تکنیک جنگ روانی کاری می کند افکار و احساسات عقیدتی و نفرتی دکتر تحریک شود. مثلا می گوید تارگت مذکور متجاوز به زن یا کودک یا سارق یا کلاهیردار باسواد است و این دروغ باعث میشود دکتر و پرستار با جان و دل علیه بیمار اقدام می کند.

انگیزه های نصب این ابزار در گوش و حلق تارگتها:

1_انگیزه های مالی و پولی نظیر مافیا و مافیای املاک و باج گیری و دزدی و فروش اطلاعات.

2_انگیزه های عقیدتی و فرهنگی که در خاورمیانه سر مسایل ساده سر می برند و شکنجه روحی و جسمی می دهند.

3_ جنگ روانی

4_ جنگ بر ضد پیروان فرهنگهای غیر اسلامی ( که همان مورد اول میشود که عقیدتی و فرهنگی است.)

 5_ جاسوسی از تارگت یا اطرافش.

 6_دیوانه جلوه دادن تارگت به اهداف مختلف. مثلا به هدف ابطال شهادت یا به هدف محجور نشان دادن یا انگیزه های انتقامی وباز کردن روی مردم به تارگت تا تارگت از سوی همه مردم آسب پذیر شود. بخصوص از سوی لاتها و اوباش وکم سوادها.


7_ وجود شهوت تعیین تکلیف در آمرین و مامورین. (شهوت = میل و استیاق شدید)


8_ وجود شهوت ممانعت از لذت و آسودگی دیگران، در آمرین و مامورین.

 9_وجود شهوت شکنجه دادن مردم در آمرین و مامورین.

 10_شکنجه روحی دادن تارگت.

11_ انگیزه های مربوط به سکس و رابطه جنسی. فضولی جنسی و مراحمت جنسی و آزار و اذیت جنسی و تجاوز گفتاری.

12_تحقیق درباره ۱۱ سپتامبر و القاعده که از کنترل CIA و NSA خارج شده.

13_آزمایش های علمی و فنی  شرکت های سازنده این ابزار جاسوسی و شکنجه و وجود واسطه آزمایش در واجا یا پلیس یا باندها یا فامیلهای قربانی. (آزمایشات روانی و جامعه شناختیو ...)

14_ترساندن فامیل و اطرافیان و دوستان تارگت و قربانی جهت وادار کردن به همکاری های تروریستی یا جاسوسی یا مافیایی.

15_ ترساندن مردم از نوع درس عبرت برای بقیه مردم که از اراذل و اوباش و از مافیا و ... انتقاد نکنند.

16_وادار کردن تارگت به حرف یا عملی. با جنگ روانی کاری کنتد تارگت بالاخره حرف یا عمل طراحی شده توسط نصاب و اپراتور کنترل پنل را انجام دهد.


17_ مانع فکر کردن یا اخلال کردن در فکر تارگت به اهداف و انگیزه های شکنجه و ...


18_مسلط کردن لانها و اوباش بر مردم


19_تقلب کردن علمی و فنی. بهره برداری فرد بیسواد و کمسواد از اطلاعات تارگت یا قربانی.



اینجانب در موقعیت خاص بوده و هستم  و حرفهایی زدم و کارهایی کردم که تارگت و قربانی  شدم. تارگت و قربانی برای افراد با انگیزه های فوق الذکر شدم.


لیست موقعیت ها و اعمالی که من یا دشمن من یا نصاب و کنترل کننده ایمپلنت انجام داده است.

1_ ساواکی بودن برخی از فامیل مادری. گویا بعدا جذب واجا و سپاه شده اند.

2_فامیل پدری دارای املاک مصادره ای و غیر مصادره ای به ارزش چند صد میلیون تا چند میلیارد دلار آمریکا هستند.

3_ من قبل از وقوع جنایت تروریستی ۱۱ سپتامبر  در گفتگویی با دانشجویان دهه ۱۹۹۰ کاشان آن را  شبیه به آنچه اتفاق افتاد پیش بینی کرده بودم. لذا دانشجویان به اهداف سیاه مختلف من را نزد آمریکا و حکومت متهم جلوه داده و همکار القاعده یا تروریست جلوه داده اند و ابزار جاسوسی از خارجیها گرفته اند.


4_ در سال 1984 مواد مخدر به کارفرمایی پلیس خلافکار توسط برادران ابوالقاسمی جاسازی میشد که من در کودکی در هنگام کلاس پنجم دبستان بودم به صورت کلی بدون نام بردن از کسی نامه هایی کاغذی به ادارات مبارزه با مواد مخدر نوشتم واطلاع دادم پلیس کارفرمای جاسازی مواد مخدر است. بدین ترتیب پلیس و قاچاقچیان کینه من را به دل گرفته اند.


5_مشاجره مکاتبه ای علیه لاتهای بلوارفردوس که همان ابوالقاسمی کنی نیز است در اوایل دهه ۱۳۷۰ که بعدا شنیدم ونمی دانم راست یا دروغ است که  أنها فامیل مهدوی کنی و باقری کنی معرفی می کنند. (یعنی یک مشاجره و شوخی مکاتبه ایساده را جلوه داده اند که توطئه ای علیه روحانیون  کشور است)


6_ نوشتن مقالات لیبرالی و انتقاد از حکومت و دین توسط من در دانشگاه کاشان و من هدف انواع طمع و سواستفاده و توطئه توسط دانشجویان و کارمندان دانشگاه، قرار گرفتم.

7_ انجمن اسلامی دانشگاه کاشان برای سعید امامی قاتل زنجیره ای معروف کار می کرد.


8_ نوشتن مقاله های انتقاد از اسلام و لیبرالی و اومانیستی و فلسفی بصورت ناشناس در اینترنت و وجود دوربین مخفی و تروجان و ایمپلنت و قصد حکومت برای ارسال جاسوس و تروریست و نفوذی بدون خبر من و توطئه علیه من.

9_ وجود دوربین مخفی و شنود مخفی کار گذاشته شده توسط مافیا و واجا و پلیس و سپاه و ...در حریم خصوصی و خانه و مهمانیها و دانشگاه.

10_در خرداد 1388 شرکت من در اعتراضات جنبش سبز و افتادن کیف پولم به زمین افتاد و دست واجا افتاد و از 113 به من تلفن شد در ماشین واجا با من صحبت و کیف پس داده شد.

11_ از سال ۱۳۸۰ دانشجویان کاشان به من اعلام کردند پرسنل ادارات جاسوسی واجا و سپاه هستند و من با شنیدن این با آنان قطع رابطه کردم.

12_ از دهه 1370 و 1380 دانشجویان دانشگاه کاشان بدون من به تنهایی روابط با  لاتهای محله من برقرار کرده اند.


13_دانشجویان دانشگاه کاشان در زمان دانشجویی فعالیت پولشویی و فساد اداری و اقتصادی داشتند و الان نیز دارند وهر کدام یک شهرام جزایری و بابک زنجانی هستند.

14- چهار باند مذکور انواع شهوات از جمله شهوات شکنجه دادن و تعیین تکلیف و جاسوسی از حریم خصوصی و مزاحمت سکسی دارند.

15_فامیل مادری یعنی خارابی و اردوانی وادار به فروش املاک مصادره ای شده اند.


16_فامیل من یعنی اردوانی و خارابی و ...وادار به همکاری جهت ارسال نفوذی و جاسوس و تروریست به خارج و اپوزبسیون با همکاری واجا و سپاه و چهار باند شده است.

17_  فامیل مادری یعنی خارابی و اردوانی در محله ای که پسر آقای شاهید (آقای شاهید صاحب روزنامه جوانمردان در زمان شاه بود) زندگی می کرد که عبدالرضا نام داشت بصورت مستقیم و با استخدام لات وشرخر تبلیغ کرده اند که عبدالرضا دیوانه و محجور است.همچنین در فامیل شایع کردند.
کلا خانواده خارابی و اردوانی متخصص هستند و علاقه دارند و برنامه ریزی و اهداف و سودهایی دارند که آدمهای عاقل و سالم را به دیوانه بودن متهم کنند.

18_ جهار باند دانشجویان دهه ۱۳۷۰ کاشان و اوباش ک۱۹پ۱۷ و لاتها و اوباش بلوارفردوس در کار مافیای املاک و فروش املاک مصادره ای و غیر مصادره ای به روش های غیر مجاز هستند.

19_دانشجویان کاشان از سال ۱۳۸۲ دایم در محله ۱۴۸۱۹ بلوار فردوس تهران حضور دارند.


20_ اعضای چهار باند مذکور عملیات افراد شبیه الصورت و شبیه الصدا انجام می دهند. هرکدامشان جند نفر همدست دارند که صورتشان و گاه فقط صدایشان کم یا زیاد مشابه هم هست.  گاه قربانیانشان شبیه الصورت یا شبیه الصدا هستند.


21_ چهار باند مذکور شهوت جاسوسی از مشاهیر و گمنام ها و زنان دارند و در حریم خصوصی و کاری بسیاری افراد ، دوربین مخفی و استراق سمع نصب کرده و در گوش و حلق بسیاری مردم نصب کرده اند.

22_ چهار باند مذکور به کسب ثروت از روشهای مافیایی و جاسوسی و به طریق جنایات سازمان یافته علاقه دارند.

23_چهار باند مذکور انواع شهوات شکنجه دادن روحی  جسمی  و ممانعت از لذت و اسایش و جنون جنسی و شهوات مزاحمت جنسی و شهوت تعیین تکلیف و شهوت حاکم کردن بیسواد بر باسواد و شهوت حاکم کردن لات ها و اوباش بر مردم معمولی دارند.

24_ چهار باند مذکور در ک۱۹پ۱۷ از سال ۱۳۸۸ به تعداد کم یا زیاد اسیر می آورند شکنجه می دهند و من رآ به دروغ امر شکنجه معرفی می کنند.

25_چهار باند مذکور از سال ۱۴۰۱ کلی دامگذاری و قتل و شکنجه کرده اند.

26_از سوی واجا و دانشجویان دهه 1370 کاشان، اوباش بلوار فردوس و اوباش ک19پ17 مامور آزار واذیت و بازجویی و جاسوسی از دگراندیشان و فعالان فرهنگی و اینترنتی ها و زنان و ... شده اند.

27_ چهار باند مذکور و همدست هایشان به دیگران خودشان را با اسم و فامیل من معرفی می کنند  انواع فعالیت غیر قانونی می کنند.

28_دانشجویان دهه ۱۳۷۰ دانشگاه در همان زمان دانشگاه عقیده داشتند اگر بشود با علم و تکنولوژی بگونه ای علیه تارگت جنگ روانی یا هر عملیاتی کرد که تارگت وقتی شکایت می کتد یا وقتی گزارش می دهد کارشناسان و دکترها خیال کنند او دچار بیماری روانی است أتگاه او از شر جنگ روانی و از شر اقدامات ایذایی رهایی نخواهد یافت.

29_اتفاقات و حوادث مختلفی افتاده که زنجیره ای به هم مرتبط است. عقیدتیو فرهنگی و اقتصادی و مافیایی و جاسوسی و امنیتی و شکنجه و ... همه اینها اطلاعات مهمی است که در قالب چند وبلاگ بیان شده و اتفاقات و جنایاتی و نکات و آیتم هایی نقل شده که دخیل در موضوع است. اگر همه را مطالعه کنید پی به خیلی معماها می برید و سلسله جنایات مرتبط با هم را کشف می کنید.

شرح جنایات جاسوسان واجا و سپاه
https://iran-spy.blogspot.com

جنایات ۱۴۰۱ به بعد در محله من به کدپستی 14819
https://14819-tehran-iran.blogspot.com

مافیای ایران چیست
https://mafia-of-iran.blogspot.com

جنایات و حوادث عجیبی که شاهدش بودم یا علیه من اتفاق افتاد
https://14819harass.blogspot.com

سازمان جنگ روانی و جنگ بر ضد پیروان فرهنگهای غیر اسلامی
https://kashan-un.blogspot.com

غبار جاسوس و ۱۱ سپتامبر و دانشجویان کاشان
https://spy-dust.blogspot.com

برخی جزئیات جنایات و انفاقات مرتبط با هم
https://d14819.blogspot.com

 آدرس و مشخصات و شماره تلفن و شماره پلاک شکنجه گران و جنایتکاران ک19پ17  
https://t14819.blogspot.com

چهار باند جنایتکار عبارتند از:

1_ آن دانشجویان دانشگاه کاشان سال 1370 که جاسوسی و شکنجه و پولشویی و فساد اقتصادی و فساد اداری و جنگ روانی و جنگ علیه  فرهنگهای غیر اسلامی میکنند.

2_ ساکنین و حاضرین در ساختمان 16 واحدی روبروی برج افق اکباتان و روبروی پژوهشکده سوانح طبیعی در کوچه 19 پلاک 17 که در واحدهای 4 و 8 و 9 و 10 و 12 و 13 و 14 و 15 و بصورت مستاجر واحدهای دیگر گویا آمر یا مامور دانشجویان دانشگاه کاشان و واجا و مافیا هستند.

3_ لاتها و اوباش اطراف برج افق اکباتان.

4_گروه ناشناس دیگر که مرتبط با این سه گروه و دوست و همکارشان هست.




۱۴۰۳ آذر ۹, جمعه

دو موضوع درباره ادارات جاسوسی ایران : شیخان رئیس ساواک مشهد و موضوع جدای دیگر:پرسنل واجا در جنبش سبز 1388

 همانطور که در پستهای دیگر نوشته ام قراین و شواهد نشان میدهد که خانواده پدری و مادری من توسط سازمانهای جاسوسی داخلی یا خارجی یا مافیای فساد اقتصادی ایران یا جهان به محوریت مقاله نویسی من در دانشگاه و مقاله گمنام نویسی من در اینترنت ، مورد تهدید و تطمیع قرار گرفته اند (مقاله های انتقاد از دین و حکومت و واکنش اداره جنگ روانی و اداره جنگ علیه عقاید مقایر اسلام و واحد پولشویی و بخور بخور اقتصادی)و در این راستا خانواده مادری دارند هم در فساد اقتصادی و پولشویی و فروش زمینهای مصادره ای به حکومت یا مافیا کمک میکنند، هم در راستای اهداف جنگ روانی و جنگ بر ضد فرهنگهای مغایر اسلام، همکاری جهت آدرس غلط دادن و فریب دادن و همکاری جهت نفوذ به اپوزیسیون و نفوذ به خارج میکنند.

چون فامیل حداقل از سال 1380 دارد به (شیوه خودی را خوار کن بیگانه را هار کن) به نفع اینها خوش رقصی میکند. ماجرا نباید ساده باشد و باید پیچیده باشد.

باید عوامل متعددی یک فامیل را بترساند یا تطمیع کند تا چنین کارهایی علیه خودشان بکنند. یا بروند شهادت بدهند مقاله های انتقادی را فلان کارمند وزارت اطلاعات نوشته و او به خارج نفوذ کند.

من از سال 1376 بطور جدی زیر خصومت و آزار قرار دارم و فامیل دارد کمک میکند که من زیر خشونت و آزار قرار داشته باشم تا خودش در ایمنی باشد. من دنبال ارائه اطلاعات هستم تا یک یا چند سیستم که زندگی من و خیلی ها را تباه کرده اطلاعاتش افشا شده و ضربه بخورد.

برای همین من انواع اطلاعات را دارم گرداوری و منتشر میکنم تا با کنار هم گذاشتن هر قطعه، پازل کامل شود.

یکی از اطلاعاتی که دارم رابطه فامیل دائی ام محمد اردوانی ساکن کوچه دوم سئول شمالی و خاله ام مرحوم فاطمه اردوانی (فوت 1401) و شوهرش مرحوم صمد خارابی (فوت 1381) و دو پسر خاله ام شهرام خارابی ساکن ایتالیا و حسام خارابی ساکن حوالی پل سید خندان با آقای شیخان رئیس ساواک مشهد است. ساواک سازمان جاسوسی و امنیتی ایران بود.

از اول انقلاب تکنون یعنی از زمان کودکی تاکنون به خاطر دارم خانواده اردوانی و خارابی دایم درباره شیخان سخن میگفتند و حتی دهه 1360 در رستوران بلند بلند حرف میزدند و درباره شیخان و ساواک خاطره میگفتند که شیخان شوهر دختر خاله شان است.

همچنین خارابی بعد از انقلاب چند باردر خارج به دیدنش رفته بودند. یکی از این باندهای مزاحم راست یا دروغ میگفت پدر زن محمد اردوانی یعنی آقای عاملی که رئیس بانک ملی بود از نام رمز شیخان استفاده می کرده و در دهه 1360 برای فرار به آمریکا به ترکیه رفته ولی واجا او را با داروی سکته آور کشته در ایران دفن میشود.

خانواده محمد اردوانی و خارابی دایم از اینکه خوشبختانه ساواکی نبودند صحبت ولی دختر و پسر خاله های خود را هم خوش شانس معرفی میکنند و می گویند با وجودی که تعداد چندین نفر و چندین خانواده ساواکی بودند دوباره جذب حکومت شدند یا دچار مشکل نشدند. (با توجه به سابقه دروغ در فامیل شاید اولا خود این دو خانواده ساواکی باشند و شاید آن فامیل که اینها میگویند، ساواکی نباشد. یا شاید فامیل ساواکی ولی جذب حکومت اسلامی نشده باشد یا برعکس دچار مشکل شده باشد.) 

اینکه این فامیل دارد برضد مردم و بر ضد ما خوش رقصی میکند باید یا خودشان ساواکی و جذب واجا و سپاه جهت حفظ و تداوم حکومت اسلامی شده باشند یا از ترسشان به خاطر کارنامه اعمالشان یا از روی ترس بیجا یا به دلیل تطمیع پورسانت فروش املاک مصادره ای یا تطمیع سفر به خارج جهت فریب اپوزیسیون و غیره به این نحو خوش رقصی میکند.

از سال 1388 تاکنون در ساختمان ما به آدرس بلوارفردوس خیابان ابراهیمی جنوبی روبروی برج افق اکباتان کوچه 19 پلاک17 در واحدهای آپارتمانی 1 و 4 و 8 و 9 و 10و12 و 13 و14 و 15 اسیر و زندانی میاورند و با حضور لاتهای محله و دانشجویان امنیتی دهه 1370 کاشان شکنجه میدهند یا لاتها اوباش و امنیتی ها دعوت و کنفرانس حضوری یا اینترنتی و مجازی با هم دارند و درموضوعات جنایی برنامه ریزی میکنند و هم صدای شکنجه و بازجویی هم صدای مباحثات در آپارتمان ما شنیده شده است. یکی از موضوعات بازجویی ساواکی بودن خارابی و اردوانی و موضوع دیگربازجویی  سفرهای اینها به خارج جهت فریب اعضای فرهنگ هایم مغایراسلام و موضوع دیگر بازجویی فروش املاک مصادره ای است. مثلا مرد و زنی را کتک می زنند که چرا ملک مصادره ای در جنوب شهر تهران را واگذار به اینها نکرده.

نکته دگیر اینکه این شکنجه گران با سازمانهای خارجی مرتبط شده اند و ایمپلنتهای شنوایی و گفتاری روی من و مردم نصب کرده اند و استفاده از این ایمپلنتها قدرتشان در جنایت و کلاهبرداری و جنگ روانی و مردم آزاری افزایش داده است. 

اسامی خانواده هایی که مرتبط با موضوعات شیخان و باقری کنی و ساواک هستند و شکنجه گر و شرخر و بازوی اجرایی مافیا هستند و همگی همدست شبیه الصورت دارند:

از ک19پ17 هداوند خانی و ساریخانلو و قدیری کرکروق و قدیری گرگر و بدری اغول بیک و آق تپه و سردهائی و افتخاری و نگهداری و مجید خلیفه بنی روانی و اعظم رزاقی و زبرجدی شهریار و زبرجدی و فریبرز فرشادی و رستمی (رستمعلی رستم ام آباد) و میرزاده و رضائی دشتی و پوریا حاجی زاده منجیلی و روح الله ذوالفقاری و سیروس عزیزالهی.

 از دانشگاه کاشان شایسته فر (فامیل عبدخدائی سفیر ایران در واتیکان) و محمدمهدی نیکونژاد شیرازی و حمید کارگر پیر و محمدصادق اسدی رازی و امیر وارسته حیدری و محمدباقر سلکی و مهدی هاشم آبادی سبزواری و محتشم مختار زاده و فرهاد مختاری کرچگانی و رضا عربستانی نو و جواد آقاجانی و مرتضی لطفی افشار.

از محله برادران ابوالقاسمی کنی ک19پ3 و شوهرخواهرشان ابوالفضل محمدی و پسرانش  احسان و محمدرضا ک19پ5 و برادران الله قلی یا الا قلی یا اعلی قلی ک18پ11 و تورج رام ک19پ23 و کشتیرانی های ک19پ23

از سال 1380 حمید کارگر پیر و محمدصادق اسدی رازی و مختاری کرچگانی و وارسته حیدری تبلیغ کرده بودند که پدر من نام خانودگی اش شیخان بوده تغییر داده ولی ما صدرثقةالاسلامی هستیم و خاندان قدیمی هستیم. لذا این باید تحقیق شود چون امکان دارد خارابی و اردوانی و بچه های امنیتی دانشجوی 1376-1380 کاشان از قبل مرتبط بوده اند و لزوم رد گم کردن یا تهمت زدن دیدند و همکاری کردند تا این دروغ گفته شود.

*********************************************

*********************************************

ماجرای واجا در جنبش سبز 1388

در فاصله 1386 تا نزدیک عید 1389 ما خانه دربست در خیابان خوش شمالی رهن کرده بودیم تا ساخته شود. برادر صاحبخانه  از سازمان زندان ها نامه داشت که اجازه معامله بدهند. چندی بعد از اسباب کش به خوش مردی من را درخیابان دید و گفت همسایه شرقی ماست و گفت آمدن پول خوب دادند و مستاجرهای ما را بلند کردن مستاجر جدید نشاندن. این یک نکته عجیب.

نکته دیگر اینکه بچه های کاشان و لاتهای محله در محل حاضر میشدند و میگفتند اینترنت من را تحت نظر دارند و مزاحم دختران سایتهای دوستیابی خواهند شد.

نکته بعدی اینکه در جنبش سبز 1388 من در راهپیمایی و تظاهرات و اعتراضات خیابانی در خیابان خوش شرکت و شعار دادم. مردم معترض گفتند که به آنها توصیه شده هرکس برود محله دیگر و در محله خودش شعار ندهد و تعجب کردند من در محله سکونتم شعار دادم. در خیابن خوش و رودکی ماشین هایی دیده شده بود که شبیه الصورت یا خود افتخاری و اخوان که از سال 1388 ساکن ک19پ17 واحدهای 9 و 10 شدند درونشان نشسته بودند.

در یکی از تظاهرات چند روز بعد از اعلام نتایج ریاست جمهوری در خرداد 1388 هنگام حمله سرکوبگران یکی از تظاهرات کننده ها کیف کمری من را از پشت کشید و انداخت زمین و دورین عکاسی و کیف پول و مدارکم زمین افتاد من بعد از فرار دیدم که دوربین و کیف افتاده و یکی از سرکوبگران به طرفش میرود من هم دویدم و همزمان رسیدیم و من دوربین و سرکوبگر کیف مدارک را برداشت و فرار کردم یکی از تظاهرات کننده ها پشت سر من میدوید و او توسط تیراندازی به زمین افتاد و اگر پشت سر من نبود تیر به من می خورد. فیلم ها و عکسهای دوربین را نابود کردم.

بعدا از 113 تلفن زدند و من دیدم 113 روی تلفن است و پاسخ دادم کارشناس وزارت اطلاعات سوالاتی پرسید و من پاسخ هایی دادم یا همان موقع یا چند روز بعد دوباره تلفن زد وگفت فلان وقت و فلان روز بیا میدان فردوسی خیابان سپهبد قرنی نزدیک ساختمان پلیس دیپلماتیک یک ماشین است. و من رفتم خانه دائی و گفتم بیا با ما شاهد باش که اگر من بازداشت شدم یک فامیل دیده باشد. ماشین آژانس گرفتیم و من و خواهرم و دائی رفتیم نزدیک پلیس دیپلماتیک من رفتم در ماشین معمولی یادم نمانده چه بود ولی گویا پژو یا پیکان بود.

در جلو یک مرد ریشو چاق موفرفری عینکی که ریش هایش نا مرتب بود مثل ریشهای محسن آرمین سیاستمدار که حالت نامرتب دارد و من یاد یکی از مدیران یا کارمندان ساختمان راوند دانشگاه کاشان افتادم و در پشت مردی نشته بود که از نسبت های بدنش با صندلی های ماشن فکر کنم قد بلند بود و موی مجعد خاص داشت که در کردها دیده بودم و دماغش حالت خاص داشت شاید تقلبی بود. او سوالاتی پرسید و نصیحتهایی کرد و کیف و مدارکم را پس داد.

بعدا در همان سالها آقای افتخاری عکس مردی که از زاویه بالا مثل همان زاویه که داشتم  در ماشین مینشستم و موی مجعد کارشناس وزارت اطلاعات یا واجا را دیدم عکس انداخته شده بود و مجلس ختم بود منطقه 22 المپیک و من رفتم اخوان هم بود ولی قیافه افتخاری عزادار به نظر نمی آمد. آن عکس خیلی شبیه کارشناس مو مجعد داخل ماشین وزارت اطلاعات بود. شاید اصلا برادر افتخاری نبوده و افتخاری می خواسته من را به مجلس ختم آن کارشناس وزارت جاسوسی ببرد؟ یا همان مرد برادرش بوده و افتخاری و اخوان را ساکن ک19پ17 کرده بوده. یا فقط یک شبیه الصورت برادرش بوده؟

آقای افتخاری خودش دو شبیه الصورت داشت که همدست وی و همه مدعی یک هویت بودند.

این احتمال دارد که بعد از افتادن کیف دست وازرت جاسوسی افرادی از وزارت اطلاعات همدست دانشجویان دانشگاه کاشان دهه 1370 که از زمان دانشگاه مشکل سازی و مزاحمت ایجاد کرده اند و همدست لاتهای محله شده باشد.

به هرحال از سال 1388 ساختمان 16 واحدی ما خانه امن شکنجه و بازجویی شده و از سال 1388 تا 1401 با دهان بسته شکنجه و بازجویی میکردند و صداهای عجیب خفیف می امد ولی از سال 1401 تا کنون علنی شکنجه وبازجویی است چون دهان زنانی که شکنجه میوند را نمی بندند. از سال 1388 تاکنون لاتها و اشرار و ارذل همیشه مهمان واحدهای سهم ما نیست بودند و بخصوص مهمان واحد های 4 و 8 و 9 و 10 و کمتر 14 بوده و هستند و از سر و صدایشان که میاد علاوه بر مزاحمت برای ما طح ونقشه مافیایی برای مزاحمتهای مختلف میکشند و سازماندهی میکنند.

https://iran-spy.blogspot.com

https://p-harass.blogspot.com

https://kashan-un.blogspot.com

https://spy-dust.blogspot.com

https://14819-tehran-iran.blogspot.com

https://mafia-of-tehran.blogspot.com

۱۴۰۳ آذر ۷, چهارشنبه

تجاوز به زنان بازداشت شده و همچنین نامه های شوخی و فحش و سو استفاده عوامل امنیتی

صحبت درباره ساختمانها به آدرس کنونی تهران بلوار فردوس شرق خیابان ابراهیمی جنوبی روبروی برج افق اکباتان کوچه نوزدهم است.

تجاوز به زنان بازداشت شده

در سال 1363 یا 1364 که خیابان و کوچه خاکی بودند و پارکینگ و انبار تاسیسات اکباتان در جای کنونی مجموعه برج افق قرار داشت و سیم خاردار داشت و دیوار نداشت و راحت توی پارکینگ از دم درب خانه ها در حالیکه کپه های کوچک خاک قبل از دیوار قرار داشت، داشتم از کنار پلاک 3 کنونی میگذشتم و آن موقع این پلاک 3 و 5 طبقه دومش نیمه کاره و فاقد سقف بود و نما نداشت مثل خانه دراکولا بود. داشتم از کنار پلاک 3 میگذشتم دیدم محمد ابوالقاسمی کنی از دم درب ماشن روی پلاک 3 در تاسسیات اکباتان با چشم مشغول رصد کردن است و منتظر علامت است .یک دفعه دوید و درب را باز کرد و ثانیه های بعد یک خودرو وارد کوچه شد و به سرعت در حیاط رفت و مردی با شلوار پاسداری و لباس سفید شبیه بعدهای انصار حزب الله با بیسیم دستی به اندازه استریو پرتابل و راننده با مسلسل و شبیه همان لباس نفر اول پیاده و سه زن چادری لاغر را کشان کشان تحویل برادران محمد داد.

محمد گفت این زنان مجرم هستند و برادرانش با زور با آنان سکس می کند تا ادب شوند. گفت روزی 100 تا از این زنان میارن میکنند. (ببخشید من باید عین سخن را بگویم تا درست مستند شود) من زیاد در کوچه تردد نمی کردم چون تابستان نشده بود و وقت مدرسه بود ولی گاه که به کوچه سر میزدم یک بنز و یک رنو و یک پیکان دیده بودم که زنان را میآورد و یک بار مینی بوس مجموعا در چهار بار.

محمد در سال 1371 هم هنوز می گفت روزی 100 زن میارن میکند.

برای من نامعلوم است آن زنان چه بودند ولی احتمال میدهم زنان سیاسی عقیدتی بودند که تحت آزار قرار میگرفتند یا شاید زنانی بودند که از مجالس رقص و آواز ربوده و اسیر و بازداشت شده بودند. همچنین این روایت محمد ابوالقاسمی بوده و من در زمان روایت کلاس پنجم دبستان یا اول راهنمایی بودم و از نزدیک تجاوز را ندیدم ولی هل دادن زن چادری بازداشتی به سمت زیر زمین خانه شان را دیده بودم.

از تابستان 1401 تا خرداد 1402 که در برج افق و کوچه نوزدهم دامگذاری علیه زنان آزادی خواه بود از داخل حیاط پلاکهای 5 و 3 صدای شعار دادن محمد ابوالقاسمی کنی می آمد که زن زندگی آزادی و مرگ بر دیکتاتور میگفت و زنان یا دخترانی در حیاط تکرار میکردند ولی بعد این صدا ها التماس و زد و خورد و یا یکبار سکوت میشد. این درسایر پلاکها نیز بود و در برج افق هم بود.

بارها در شبها صدای شعار دادن زنها و بعد صدای کتک خوردن همان زنان از پلاکهای 23 و 17 و 15 و 11 و 9 و 5 و 3 و خود برج افق می آمد.

*******************************************

ماجرای نامه های فحش و شوخی و سواستفاده اشخاص ثالث برای دامن زدن به عصبانیتها

نکته دیگر اینکه محمد ابوالقاسمی کنی عادت داشت هم به شوخی و هم به عصبانیت به هرکس که میرسید کص کش بگوید و جالب اینکه هرکس به او همین را میگفت عصبانی میشد. من از سال 1363 تا سال 1373 به کوچه زیاد می آمدم ولی از سال 1373 دیگر نیامدم. یکبار در سال 1373 محمد ابوالقاسمی کنی به من کص کش گفت و من هم به شوخی نامه نوشتم و خودش را کص کش گفتم. این نامه به دستشان رسیده بود و پدر و برادرانش با او مشاجره میکردند وصدایش در حیاط ما شنیده میشد. (قراین و شواهد حاکی است که بعدا پلیس یا سپاه یا واجا و بچه های امنیتی کاشان این نامه ها را بهانه کردند و هم برای من و هم برای محمد بدون اینکه من اطلاع داشتم به صورت ایذا و اذیت پشت سرو بی خبر آزار رسانی کردند و محمد را تشویق میکردند علیه ما فحاشی کند. همچنین چون این خانواده دوست دارد فحش بدهد ولی پاسخ نشنود دارای روحیه تهاجم به پاسخ دهنده است و حالت کینه توزانه دارند و ممکن است خود نیز پلیس و سپاه را با رشوه تشویق به مزاحمت کرده باشند.)

همچنین یکی از همسایه ها پسرش کوچک بود و می گفت سیم کشی کردند و در خانه طبقه دومشان که مستاجرشان دو دختر نوجوان داشت میکروفون و دوربین مخفی گذاشتن و دختران را دید میزنند. و صدایشان گوش میدهند. و راست یا دروغ احتمالا به شوخی میگفت فیلم سوپر از آنان دارد. بعدا او هم در مسخره بازی چندین بار فحاشی کرده بود من با خود گفتم خوب است همان ماجرایی که برای دختران مستاجر تعریف کرده بود برای خواهرش بنویسم و بفرستم. من که نامه فرستادم او از داستانی که برایش فرستادم و شبیه داستانی که برای دختران بگناه مستاجرشان گفته بود تشخیص داده بود من نوشتم. به هرحال وی هنرستان برق خوانده بود و سیمکشی بلد بود و برادر بزرگش نیز بدون هنرستان رفتن مثل پدرشان سیم کشی بلد بود. (قراین و شواهد حاکی است که بعدا پلیس یا سپاه یا واجا و بچه های امنیتی کاشان این نامه ها را بهانه کردند و هم برای من و هم برای آن پسر بدون اینکه من اطلاع داشتم به صورت ایذا و اذیت پشت سرو بی خبر آزار رسانی کردند و آن پسری خانواده اش را تشویق میکردند علیه ما فحاشی کند.) این پسر داستان جاسوسی از دختران مستاجرشان را وقتی دبستان یا راهنمایی بود تعریف کرده بود و شاید تخیل کودکانه بوده یا واقعا بوده به هرحال بعدا رفت درس سیم کشی خواند.

در همان سال 1373 یا 1374 با ماشین پلیس ولی لباس شخصی دو مرد میان سال دم درب خانه مان بودند از من درباره نامه ها پرسیدم و من هم شبیه دو پاراگراف بالا پاسخ دادم . به طور خلاصه گفتم این دو نفر دوست دارن فحش جنسی و سکسی به صورت جدی و شوخی بگویند من هم با نامه ها خواستم چند بار شوخی با آنان کرده باشم چون خودم زیاد اهل فحش دادن نیستم.

******************************************

معنی کص کش

کص کش دلال محبت تقلبی است و هدفش یا آزار زن یا آزار مرد یا آزار هردو در سکس و رابطه عشقی است. همچنین اگر کسی فضول رابطه جنسی و عشقی باشد یا مزاحم رابطه جنسی و عشقی باشد یا مانع رابطه عشقی و سکسی باشد به او کص کش میگویند. همچنین واسطه ای که کلاهبرداری و دزدی کند را کص کش گویند.

اما اگر مثلا برای رابطه جنسی کوتاه یا بلند و یا برای ازدواج دایم باشد به شرطی که واسطه قصد کلاهبرداری و دزدی یا قصد آزار زن یا مرد را نداشته باشد دلال محبت گویند.

ماجرای فرودگاه مهرآباد1382 - 2003

 ماجرای فرودگاه مهرآباد

در عید نوروز ۱۳۸۲ من توسط شرکت تبلیغاتی (سیما پرداز) به مدیریت (نسرین ارمگان) استخدام شدم تا در بخش سالن انتظار پروازهای داخلی مسئول تلویزیون تبلیغاتی باشم.


یک ماه کار کردم و موارد زیر مهم است:
1_ برای من کارت تردد فرودگاه صادر نشده بود.
2_ با پلیس فرودگاه مصاحبه نداشتم
3_ مامورین مسلح و بیسیم داران فرودگاه دایم شاخ و شانه می کشیدند و تهدیداتی می کردند.
4_ بعد از یک ماه کار را ترک کردم صاحبکار حتی یک ریال حقوقم را پرداخت نکرد.
5_محمدمهدی نیکونژاد و محمدصادق اسدی رازی که در فرودگاه شاغل بودند با پیغام رسانی خود را امنیتی معرفی و فحاشی کرده و خواستار ترک فرودگاه شده بودند.
6_ یک افسر یا مامور لباس شخصی در فرودگاه حرفی زد که من آن موقع متوجه نشدم ولی در زمان شورش های مردمی سال ۸۸ که جنبش سبز بود یک مامور همان حرف را تکرار کرد که متوجه شدم این ماموران از من می خواهند به خاطر یک خبررسانی در کلاس پنجم دبستان انتقام بگیرند.

نکته:

 یک بلیط فروش پروازهای داخلی در سالن پروازهای داخلی قیافه و صدایش شبیه حسین ابوالقاسمی کنی بود و گویا ساکنان موقعیت پلاک 21 که خودروی قدیمی بزرگ آمریکایی داشتند نیز از پرسنل این سالن بودند.

ماجرای اطلاع رسانی جاسازی مواد مخدر با کارفرمایی پلیس

ماجرای جاسازی مواد مخدر


در سال 1363 محمد ابوالقاسمی کنی که در در پلاکهای پ۳ و پ۵  در کوچه نوزدهم خیابان ابراهیمی جنوبی واقع در بلوار فردوس ساکن بودند و او نیز کودک بود متولد 1354 به من چیزی مهم گفت.

او گفت که برادرانش مواد مخدر در خودروهای سبک و سنگین و خودروهای راهسازی جاسازی و منتقل می کنند.
او گفت ارباب و کارفرمایشان پلیس است.

من این خبر را در یادداشتی، در حالیکه کلاس پنجم دبستان بودم به ادارات و رسانه های مرتبط فرستادم.

قراین و شواهد پیداست که بعد از خبررسانی من، باند مواد مخدر مذکور نابود نمیشود بلکه دارای شریک و آقابالاسر میشود که برای مافیا قابل تحمل نیست.

علاوه بر این چهار برادر ابوالقاسمی کنی به نامهای حسین و امیر و حمید و محمد و شوهرخواهرشان که ابوالفضل محمدی است و صورنش شبیه صدام حسین است با من دشمن شدند.

من در آن نامه برادران ابوالقاسمی را لو نداده بودم. بلکه فقط نوشته بودم پلیس مدیریت جاسازی مواد مخدر را در خودروهای سبک و سنگین انجام میدهد و خود پلیس قاچاقچی است.

این نامه من در سال ۱۳۶۳ مافیا را دشمن من کرد.

من بعد از آن نامه که در سال ۱۳۶۳ نوشتم تا سال ۱۳۸۳ هیچ خبر و گزارشی درباره لاتها و اوباش محله به جایی ننوشته بودم.

از وقتی دانشجویان امنیتی دهه 1370 دانشگاه کاشان انواع توطئه کردند ار جمله اینکه اراذل و اوباش نفوذی با مجلات دانشگاهی من پناهنده خارج کنند، من شروع به اطلاع رسانی کردم.

همچنین در فرودگاه مهراباد و در جنبش سبز ماموران لباس شخصی حرفی زده بودند که نشان میداد از اطلاع رسانی پنجم دبستان من عصبانی و درسدد انتقام هستند. این انتقام گیری یک قطعه خیلی مهم پازل است.

 

دشمنان من کیستند؟

دشمنان من کیستند؟

اینجانب یک شهروند معمولی هستم که مورد هجمه گروه های زیر قرار گرفته ام و زندگی ام سیاه شده است. علل و دلایل در پستهای دیگر نوشته شده است.


1_پرسنل و فرمانده های  خودسر واجا و سپاه و ارتش

2_پلیس خودسر

3_ دانشجویان دانشگاه کاشان

4_ کشورهای خارجی و مرتبطین با جنایات هواپیما ربایی یازده سپتامبر (من پیش بینی و تبدیل به مظنون شدم)

5_ مافیای ایران و جهان

6_لجبازی دوستان و اهل محله

7_کاهش رابطه و قطع رابطه فامیلی به دلایل چندگانه توسط فامیل علیه ما

8_ افراد تحریک شده توسط هفت گروه قبل

۱۴۰۳ آذر ۶, سه‌شنبه

دعوت صادق اسدی رازی از دانشجویان در سال 1997 به فساد اقتصادی و پولشویی

در سال 1376 در حالیکه چند روز از آغاز ترم یک رشته هنر کارشناسی فرش دانشگاه کاشان، گذشته بود، درپایان کلاس درس محمد صادق اسدی رازی از دانشجویان خواست کلاسرا ترک نکنند و سپس سخنرانی کرد و گفت اگر با تیم وی همکاری کنند بجای حقوق کارمندی ده ها برابر یا صدها برابر حقوق کارمندی درآمد و زود همسر و خانه و ماشین لوکس خواهند داشت.( مبلغی که برای حقوق ناچیز کارمندی مثال زد که آن موقع من در آگهی های استخدام زنگ میزدم که به دانشجو در تهرا ن برای 6 ساعت کار چند میدهند 5 -6 برابر آن برای حقوق کارمندی بود) 

1_این همان نکته کلیدی است که از چند روز اول دانشگاه مافیای حکومتی از تمام دانشجویان دانشگاه ها درخواست عضویت میکند. و آنان را آماده رانت خواری و فساد اقتصادی و فساد اداری و پولشویی میکند. احتمال زیاد در تمام دانشگاه ها این انجام مشود.

2_نکته دیگر عدم ترس این دانشجویان واسطه مافیا است که جلوی همه دانشجویان بدون هیچ ترسی تبلیغ همکاری های فراقانونی و فساد اقتصادی میکند.

3_نکته سوم اینکه بعدا این دانشجویان در سال سوم و چهارم علنی دزدی از بودجه دانشگاه میکردند (یعنی به مدیران در دزدی کمک میکردند) و میگفتند عرضه اش را داریم و میتوانیم و فلان فلانکس هرکس اعتراض دارد.

عکس صادق اسدی رازی ( به نظر میرسد اسپنانی مرد تاسی که در عکس است بدور از فساد اقتصادی باشد یا شاید اوهم باشد. داریوش کاظم پور سمت راست ترین فرد تصویر در اواسط دهه 1390 مرد.)



هدف از انتشار این وبلاگ چیست؟

 چرا این وبلاگ منتشر میشود؟

مجموعه جنایاتی علیه مردم و محموعه آزار و شکنجه روحی  علیه من دستکم از سال 1363 درحال انجام است که زنجیره ای به هم مرتبط است و در این وبلاگ و سایر وبلاگها خلاصه و مشروح نوشته شده است و این وبلاگها اگر مورد مطالعه دانشمندان و سازمانهای جاسوسی و قوه قضائیه و حقوق بشر و اپوزیسیون قرار گیرد و خوانده و تحقیق شود منشائی مهم مبارزه با خشونت و جنایت و مافیا خواهد شد.

نکته مهم اینکه ممکن است سایر هم ساختمانی ها و همسایه های کوچه که در این وبلاگها به عنوان جنایتکار یا مضنون معرفی نشده اند و ظاهرالصلاح هستند همدست یا آمر و مامور جنایتمکاران باشند. آنها و جنایتکارانی که در این وبلاگ معرفی شده اند همگی مجهز به وسایل جاسوسی و تروجان هستند و قطعا دارند می بینند که من چه تایپ میکنم و چه منتشر میکنم از این لحاظ  حداقل از سال 1382 یا 2003 دارای ابتکار عمل و امتیاز هستند.

این وبلاگ به عنوان قطعات پازل جزئیاتی به ظاهر پراکنده درباره مطالب چند وبلاگ است. با کنار هم قرار دادن قطعات پازل شما میفهمید که ماجرای واقعی چیست.

هر پازل یک نقشه کلی دارد که با نگاه کردن به آن قطعات را کنار هم می چینید بعضی مسابقات پازل بدون نقشه است و شما بدون اینکه نقشه کلی را دیده باشید باید پازل را حل کنید.

یک نکته مهم این است که آدمها و خانواده هایی که به عنوان فامیل وهمسایه و هم محله ای و دوست و همکلاس مدرسه و دانشگاه با من در تعامل بوده اند به نحو عجیبی زنجیروار به هم و ماجراهای عجیبی وابسته هستند.

یک نکته دیگر اینکه مقاله های من در دانشگاه در قالب مجله های جنبش و ستون آزاد توسط مافیا و واجا و سپاه و لاتهای محله و بچه های دانشگاه کاشان مورد عداوت و سواستفاده قرار گرفته و چون نقد دین و حکومت بوده بهانه شده تا من مورد شکنجه روحی از سال 1380 قرار گیرم و حکومت فامیلهای ما را ترسنانده و جهت فعالیت های عجیب که هم ضد من و هم ضد اپوزیسیون است درگیرشان کرده.

نکته دیگر اینکه درون گوش من سمعک و ایمپلنت ذره بینی گذاشته و در ساختمان که توسط غفاری پور زیر نظر اطلاعات و امنیت ساخته شده و شکنجه خانه اش کرده اند و در واحدهای 4 و 8 و 9 و 10 و 12 و 13 و 14 و 15 آدم های بیگناه میآورند شکنجه جسمی و روحی میکنندشان و در آپارتمانها اسپیکر مخفی گذاشته اند و دایم صدای ضعیف مثل صدای ته چاه پخش میکنند.

این چند وبلاگ که لینکشان در زیر است نقشه اصلی پازل هستند.

https://iran-spy.blogspot.com

https://p-harass.blogspot.com

https://kashan-un.blogspot.com

https://spy-dust.blogspot.com

https://14819-tehran-iran.blogspot.com

https://mafia-of-tehran.blogspot.com

وکلای تقلبی حقوق بشر و واسطه های تقلبی پناهندگی

 در حکومت اسلامی ایران برخی از تارگت ها و قربانی ها در شرایط مکانی و زمانی و سایر شرایطی قراردارند که عمال دیکتاتوری بجای قتل سریع یا زندان روش های دیگری برای سرکوب تارگت و قربانی و برای نقش بر آب کردن فعالیت های وی بکار میگیرند.

توجه کنید من اهل پناهندگی نیستم ولی اوایل دهه 1380 جهت کنجکاوی ولی از اواسط دهه 1380 به علت فشار افزایشی عوامل حکومتی به فکرم رسید چند بار درباره پناهنده شدن فکر کنم.

از سال 1382 تاکنون چند بار با وکیل مهاجرت و حقوق بشر تلفنی تماس گرفتم و همیشه آنکس که جواب میداده یک تن صدای خاص داشته ولی وکیلی که حضوری میرفتم تن صدایش فرق داشته و موضوع مهم این است که وکلا میگفتند هیچ نوع پناهندگی شامل حالت نمیشود.

من یک نویسنده ضد اسلام و ضد حکومت اسلامی هستم که مقاله های فراوان نوشتم و این وبلاگها را مطالعه کنید می فهمید که تلفن من توسط وزارت اطلاعات حالت سانترال مانند شده بوده و هست و وکلایی که با آنها حرف زده بودم تقلبی بودند. کارمندان وزارت اطلاعات یا کارمندان سپاه بوده اند یا کارمندان مافیای حکومت اسلامی بوده اند.

من که این همه قابلیت دارم نتوانستم پناهندگی سیاسی بگیرم ولی یک عده بسیار زیادی که کوچکترین فعالیت سیاسی نداشته اند پناهندگی سیاسی گرفته اند و این سوای نفوذی های حکومت اسلامی است که بطور سازمانی و علمی بلدند چطور گول بزنند و نفوذ به اپوزیسیون و خارج کنند. (مثل تیم تحت مدیریت بچه های امنیتی دانشگاه کاشان دهه  1370)

نکته جالب اینکه از سال 1401 دارم با اپوزیسیون و واسطه های مهاجرت و حقوق بشری های واقعی از طریق تلگرام و اینستاگرام و ایمیل گوگل تماس میگیرم حتی یک پاسخ یا یک راهنمایی کوچک نکرده اند. یعنی احتمالا آن چند بار که تلفنی به حقوق بشری ها و واسطه های مهاجرت از سال 1382 تاکنون تلفن زدم ولی اطلاعاتی ها پاسخ دادند، اگر هم وزارت اطلاعات خدعه نکرده بودند و با خود حقوق بشری های اصلی صحبت کرده بودم، با توجه به اینکه اهل راهنمایی و پاسخگویی نیستند شاید بازهم نمی توانستم مهاجرت کنم یا حتی نمیتوانستم یک برگه اطلاعات دریافت کنم.

شاید هم توطئه های تیم جنگ روانی وزارت اطلاعات یا سپاه یا مافیای حکومت اسلامی به قدری موثر و پیشرفته بوده که اپوزیسیون و حقوق بشری ها من را عنصر نامطلوب دانسته از راهنمایی دریغ کرده اند.

این مسائلی که در وبلاگ ها مطرح کرده ام در طی بیست سال گذشته بصورت دادن اطلاعات کمتر برای فامیل مادری و فامیل پدری تعریف کردم و آنها نیز گفتند پناهندگی ممکن نیست فکرش را نکن.

هر سطر این مطلب جای بررسی توسط سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری و اپوزیسیون و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای جهان دارد.

یکی اینکه من بیست سال است دارم میگویم تلفن موبایل و ثابت عده ای از مردم را حالت سانترال کرده اند همه به من میگویند امکان ندارد. یعنی بیش از بیست سال است من به اکثر ادارات و شرکت ها زنگ می زنم تقریبا صدای منشی خیلی نزدیک به صدای گوینده کتاب صوتی (پدر بزرگم بازرگان) است 75 درصد زنان! صدای مردان هم صدای دو نفر فرد خاص است که میشناسم.

ولی به هر کس در اپوزیسیون و حقوق بشر و متخصصین مخابرات و وکلا میگویم تلفن موبایلم چنین شده میگویند اصلا تلفن موبایل قابلیت چنین سانترال کردنی از مرکز مخابرات یا گره ندارد. همین دروغ را هاستینگها از ترس بدفهمی مشتری میگویند. حقیقت این است که در هاستینگ دها نفر میتوانند وب سایت را بصورت خیانت در امانت هک کنند اما برای اینکه مشتری فرار نکند یا هک های خارج سیستم را گردن کارمندان و صاحب هاستینگ نیندازند صاحبان هاستینگ به دروغ به مشتری ها میگویند هاستینگ این قابلیت را ندارد و دسترسی توسط تکنولوژی مسدود است که دروغ است. همین مشکل در مخابرات است ولی همه تبلیغ می کنند ناممکن است.

مشکل دیگر اینکه این چه اپوزیسیون وحقوق بشری است که از مکاتبات سازنده و مهم فرار می کند؟ یعنی وارده و صادره یک سیستم به نام حزب یا سازمان اطلاعات دریافتی را وارد پروسه پرسش و پاسخ و راهنمایی نمی کند. این به ضرر خودشان است.